ستاره باران

هرچی دلت می خواد

ستاره باران

هرچی دلت می خواد

مَثَلِ باران و رگبار

(اءَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ اءَصَبِعَهُمْ فِىَّ ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَا عِقِ حَذَرَ ا لْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَفِرِینَ یَکَادُ ا لْبَرْقُ یَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ کُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَ آ اءَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ.)
«یا همچون بارانى از آسمان ، که در شب تاریک تواءم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران ) ببارد، آنها از ترس مرگ ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند بر کافران احاطه دارد (و آنان در قبضه قدرت الهى هستند) (روشنایى خیره کننده ) برق ، نزدیک است چشم آنان را برباید، هر لحظه اى که (برق جستن مى کند و صفحه بیابان را) براى آنها روشن مى سازد، (چند قدمى ) در پرتو آن راه مى روند و هنگامى که خاموش ‍ مى شود، توقف مى کنند و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین مى برد، چرا که خداوند بر هر چیز تواناست

  

او کصیّب من سما ظلمات فیه

 

رعد وبرق افزون در آن تاریک تیه

 

مى کنند انگشت در آذان که صوت

 

نشنوند از رعدها از بیم موت

 

بى خبر کز قدرت و علم بسیط

 

حق به جان کافران باشد محیط

 

بین یکادُ البَرقُ یَخطَف تا چه سان

 

مى رساند آن بصرها را زیان

 

ره چو روشن شد بر ایشان مى روند

 

بر ضلالت تا که دور از ره شوند

 

چون شود تاریک گردند از فتن

 

ثابت اندر گمرهى خویشتن

 

ور خدا خواهد برد سمع و بصر

 

زین گروه کج نهاد کور و کر

 

کو بود قادر به کلّ ممکنات

 

ما سوى را کرده محوِ برد و مات

وجه تشبیه  
به دنبال آیات گذشته که درباره منافقان بود، خداوند متعال در اینجا نیز بار دیگر صحنه زندگى آنان را با مثلى دیگر مجسّم مى سازد و آنان را به مسافرى تشبیه مى کند که در بیابان دچار رگبار تواءم با ظلمت شده ؛ ظلمتى که قوّه بینایى و تشخیص را از او ربوده است . در این هنگام از یک سو رگبار شدید او را وادار به فرار مى کندو از سوى دیگر تاریکى ظلمانى مانع فرارش مى شود و غرّش رعد و برق صاعقه وحشتناک نیز، مضطرب و هراسانش مى کند، به گونه اى که هیچ پناهگاهى نمى یابد و نمى داند چه کند!
مسافر گرفتار در تاریکى دهشت انگیز و هراسان از غرش رعد و برق و صاعقه ، چاره اى جز این ندارد که از نور برق بهره بگیرد. برق هم لحظه اى مى آید و زود خاموش مى شود. همین که برق مى آید، چند قدمى در پرتو آن راه مى رود و چون خاموش مى شود، مى ایستد و در تاریکى ، وحشت زده و سرگردان مى ماند.
((وجه شباهت )) در این تشبیه ، ممکن است ((ترس و دلهره درونى )) آنان باشد، همچنانکه در آیات دیگر بر این مطلب تصریح شده است ؛ از جمله مى فرماید:
(... فَإِذ آ اءُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا ا لْقِتَالُ رَاءَیْتَ الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ ا لْمَغْشِىِّ عَلَیْهِ مِنَ ا لْمَوْتِ ...).

((هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مى شود که در آن نامى از جنگ و جهاد به میان آمده است ، منافقان بیمار دل را مى بینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته ، با نگاهى (مات و مبهوت و چشمانى که حدقه آنها از کار ایستاده ) به تو مى نگرند!))؛ یعنى منافقان از شنیدن نام جنگ ، چنان وحشت و اضطراب آنان را فرا مى گیرد که نزدیک است غالب تهى کنند! فکرشان از کار مى افتد، سیاهى چشم شان از حرکت باز مى ایستد و همچون کسانى که نزدیک است قبض روح شوند، نگاهى بى حرکت و خیره دارند، بى آن که پلکهاى چشم شان به هم بخورد. این گویا ترین تعبیرى است که قرآن از حال منافقان ترسو و بزدل مى کند.
آرى ، منافقان درست به چنین مسافرى مى مانند، آنها در میان مؤ منان روز افزون که همچون سیل خروشان و باران پر برکتى به هر سو پیش مى روند، قرارگرفته اند. افسوس که به پناهگاه مطمئن ایمان ، پناه نبرده اند تا ازشرّ صاعقه هاى مرگبار مجازات الهى نجات یابند.
جهاد مسلّحانه مسلمانان در برابر دشمنان ، همانند خروش رعد و صاعقه ، بر سر منافقین فرود مى آمد، آنها گاه گاه فرصتهایى براى پیدا کردن راه حقّ پیدا مى کردند و اندیشه هایشان بیدار مى گشت ، ولى افسوس که این بیدارى همچون برق آسمان دوام نمى یافت و آنان تا مى خواستند چند گامى بردارند، خاموش ‍ مى شد و تاریکى غفلت و سپس توقّف و سرگردانى جاى آن را مى گرفت .
پیشرفت سریع اسلام همچون برق آسمانى چشم منافقان را خیره کرده بود وآیات قرآن که پرده از رازهاى نهانشان برمى داشت ، همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار مى داد، لذا هر دَم احتمال مى دادندآیه اى نازل گردد وپرده ازرازهاى دیگرى بردارد ورسواترشوند ... .
امروز ما با چشم خود تمام این نشانه ها را یک به یک در وجود منافقان عصر خویش مى بینیم ، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سیه روزى و رسوایى آنها را همانگونه که قرآن کریم ترسیم نموده ، مشاهده مى کنیم .

در روایت است که چون منافقان نزد رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى آمدند، از ترس این که مبادا حکم الهى بر کشتن ایشان صادر شود، انگشت در گوش خود مى نهادند. از این رو خداوند متعال آنان را به جماعتى تشبیه نموده است که به هنگام شنیدن صداى صاعقه ، از ترس جان خود، انگشت به گوش مى نهند.
هرگاه آیات و بیّنات نورانى قرآن به دیده بصیرت منافقان مى رسید نزدیک بود دلهاى ایشان از توجّه به کیش خود برکنده شود و به ایمان گرایش یابد. خداوند این حالت را به برق تشبیه کرد که به خاطر روشنایى و درخشندگى زیاد، نزدیک است دیده هاى اصحاب باران را برباید.
همچنین هرگاه مسلمانان به غنایم فراوان و پیروزى دست مى یافتند، منافقان با شتاب به سوى آنان مى آمدند و دین اسلام را مى پسندیدند، ولى هنگامى که با مشکل و کمبودى روبه رو مى شدند، متحیر شده ، درکفر توقّف مى کردند (و مى گفتند: این بدبختیها و مشکلات و کمبودها همه از نکبت و نحوست دین محمّد است !) خداوند حالت ایشان را به حال اهل باران تشبیه کرد که چون برق جستن مى کند، چند قدمى در پرتو آن راه مى روند و هنگامى که خاموش ‍ مى گردد، مى ایستند.

بعضى از مفسّران براى تاءیید این وجه تشبیه ، به آیه ذیل استنادکرده اند که مى فرماید:
(وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ اءَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَاءَنَّ بِهِى وَإِنْ اءَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ ...)؛
((بعضى از مردم خدا را تنها بازبان مى پرستند، همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیرى به آنان رسد، حالت اطمینان پیدا مى کنند (و آن را دلیل بر حقّانیت اسلام مى گیرند) امّا اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند (و به کفر رو مى آورند)) ).
از آیه فوق ، این طور استنباط مى شود که منافقین دین و ایمان را به عنوان وسیله اى براى نیل به مادیّات پذیرفته اند که اگر این هدف تاءمین شد، دین را حق مى دانند و گرنه بى اساس مى شمرند! البته این ویژگى منحصر به منافقان نیست ، بلکه بسیارى از افراد سست عنصر و ضعیف الا یمان که با کوچکترین چیزى ایمانشان به باد فنا مى رود، این گونه اند؛ همچنان که حضرت سید الشهدا سلام اللّه علیه در کربلا فرمود:
((فَاِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلى اءَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِصُّوا بِالْبَلا ءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ؛ مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است ، تا آنجا دین را قبول دارند که به زندگى و رفاه شان آسیب وارد نشود! پس آنگاه که در بوته آزمایش قرار گیرند، از دین بر مى گردند، تنها افراد کمى از آزمایش پیروزمند بیرون مى آیند و پا برجا و ثابت قدم در دین مى مانند)).
یک نکته :  
((منافق )) از ماده ((نفْق )) به معناى نفوذ و پیشروى است ، و نفق به معناى کانالها و نقبهایى است که زیر زمین مى زنند تا براى استتار، از آن استفاده کنند.
بعضى از مفسران گفته اند: بسیارى از حیوانات مانند موش صحرایى و روباه و سوسمار براى لانه خود دو سوراخ قرار مى دهند یکى آشکار که از آن وارد و خارج مى شوند، و دیگرى پنهانى که اگر احساس خطرى کنند، از آن مى گریزند، این سوراخ پنهانى را
((نافقاء)) مى گویند.
با توجه به معناى
((نَفْق )) و آنچه بیان شد، ((منافق )) کسى است که طریقى مرموز و مخفیانه براى خود برگزیده ، تا با مخفى کارى و پنهانى در جامعه نفوذ کندو به هنگام خطر از طریق دیگر فرار نماید.
مساءله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم به مدینه هجرت فرمود و پایه هاى اسلام قوى و پیروزى آن آشکار شد، وگرنه در مکّه تقریباً منافقى وجود نداشت ، زیرا مخالفان قدرتمند هرچه مى خواستند، به طور آشکار بر ضدّ اسلام مى گفتند و انجام مى دادند و از کسى پروا نداشتند و نیازى به کارهاى منافقانه نبود. امّا هنگامى که نفوذ و گسترش اسلام در مدینه ، دشمنان را در موضع ضعف و ناتوانى قرار داد، دیگر اظهار مخالفت به طور آشکار مشکل ، و گاه غیر ممکن بود، لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامه هاى تخریبى خود، تغییر چهره داده ، ظاهراً به صفوف مسلمانان پیوستند، ولى در خفا به اعمال ضد اسلامى خود ادامه مى دادند.
اصولاً طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى ، منافقان در صفوف انقلابیون قرار مى گیرند، و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه گر مى شوند. بنابر این مساءله نفاق و منافقان مخصوص عصر پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم نبوده ، بلکه هر جامعه اى مخصوصاً جوامع انقلابى گرفتار آن مى شود، به همین دلیل باید تحلیلها و موشکافیهاى قرآن را روى این مساءله ، نه به عنوان یک مساءله تاریخى ، بلکه به عنوان یک مساءله مورد نیاز، مورد بررسى دقیق قرار داد و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقین در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت .
براى مبارزه با روح نفاق باید نشانه هاى آن را همچنان که قرآن به طور گسترده بازگو کرده است ، دقیقاً شناخت ، زیرا تنها از طریق این نشانه ها مى توان به خطوط و نقشه هاى منافقین پى برد و آن را نابود کرد.
خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتر است ، چرا که از یک سو شناخت آنها غالباً آسان نیست ، و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى کنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است . علاوه بر آنچه که گفته شد، روابط مختلف منافقان با سایر اعضاى جامعه ، کار مبارزه با آنها را دشوار مى سازد. به همین دلیل اسلام در طول تاریخ خود، بیشترین ضربه را از منافقان خورده ، و قرآن نیز سخت ترین حملات خود را متوجّه منافقان ساخته و آنها را بیش از هر دشمن دیگر کوبیده است .


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.