ستاره باران

هرچی دلت می خواد

ستاره باران

هرچی دلت می خواد

امامت مهم‌ترین اصل اعتقادی مذهب تشیع است.

امامت

 

مقدمه

امامت مهم‌ترین اصل اعتقادی مذهب تشیع است. امامت در لغت به معنای دوستی، یاری دادن، به دست گرفتن کاری، فرماندهی داشتن و . . . است و در اصطلاح، یک منصب الهی و خدادادی است که شامل همه فضیلت‌های انسانی است.
مطابق این تعریف، امامان از سوی خداوند و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین می‌شوند، دارای همان فضایل و امتیازات پیامبر (بجز مقام نبوت) هستند، و کار آنان منحصر به حکومت دینی نیست.    اما دانشمندان اهل سنت امامت را این گونه تعریف می‌کنند:

» الامامه رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا، خلافة عن النبی؛ (امامت یعنی ریاست و سرپرستی عمومی در امور دین و دنیا در مقام جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.)

مطابق این تعریف، امامت یک مسئولیت ظاهری در حد ریاست حکومت است؛ اما حکومتی که شکل دینی دارد و عنوان جانشینی پیامبر (در امر حکومت) را به خود گرفته است. طبیعتاً چنین امامی می‌تواند از سوی مردم برگزیده شود!
به عبادت دیگر علمای اهل سنت،‌ امامان را تنها به معنای جانشینان پیامبر در بر پا داشتن احکام شرع و پاسداری از حوزه دین دانسته اند.

اما شیعیان معتقدند مقام امامت در امتداد مقام نبوت است و ولایت امام همان ولایت نبوی و ولایت الهی است که ناگسستنی است. بنا به اعتقاد شیعیان، امامت فقط یک حکم شرعی فرعی نیست.

متصدیان امر امامت، دوازده نفر از نسل پیامبر اکرم هستند:

امام علی، امام حسن، امام حسین، امام علی بن الحسین، امام محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی کاظم، امام علی بن موسی الرضا، امام محمد تقی، امام علی نقی، امام حسن عسگری و امام مهدی علیهم السلام.

به اعتقاد شیعیان، امامانی که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردم‌اند، از گناه و خطا مبرا هستند و در تمامی فضایل و کمالات علمی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و . . . سر آمد همگانند .

آشنایى با مفهوم و جایگاه امامت

امامت، استمرار نبوّت و همچون پیامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصریح خداوندى تحقق نمى پذیرد و مردم در تعیین امام معصوم نقشى ندارند. امامت یکى از اصول بنیادى دین است و ایمان راستین جز با باور داشتن به بایستگى آن شکل نمى گیرد.

امام کسى است که خداوند متعال او را ، پس از پیامبر به عنوان هدایتگر بشر برگزیده و باید از هر گناه و ناراستى پاک و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غیب آگاه باشد. امام نمونه کامل انسان و داراى برترین درجه کمال و فضیلت است و از آن جا که به یارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدایى دارد، بر همه مردم پیروى از وى لازم و بایسته است. بنا بر این امام باید از سه ویژگى برخوردار باشد:

عصمت
آگاهى به غیب

انتصاب.

امام رضا علیه السلام در بیانى زیبا و رسا، به برترین شیوه و گویاترین زبان، مقام امامت را براى ما نمایانده است. پس شایسته تر آن است که جایگاه امامت را از سخن آن بزرگوار بشناسیم:

امام سررشته دین، نظام مسلمین، رستگارى دنیا و عزّت مؤمنان است.

امام ریشه و بنیاد اسلام بالنده و شاخه بلند آن است.

به برکت امام است که نماز، روزه، حج و جهاد تکمیل مى شود، خراج و صدقات فراوان مى گردد و حدود احکام الهى به اجرا درمى آید و مرزها از یورش مصون مى ماند.

امام به سان خورشیدى رخشانى است که تابش آن جهان را فرا مى گیرد و در افقى است که در دسترس نمى آید.

امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره نمایانى است که در شب تاریک راهنماى هدایت است و نجات بخش از نابودى .

امام از هر گناهى پاک و از هر عیبى به دور است.

امام به علم ویژگى یافته و به بردبارى نام آور شده است.

امام یگانه روزگار خویش است، هیچ کس همپاى او نیست و هیچ دانشمندى با او یاراى برابرى ندارد و براى

او همانندى یافت مى نشود.

دو ویژگى عصمت و انتصاب نیز در پایان سخن امام رضا علیه السلام به این گونه بیان شده است:

چون خداوند بنده اى را براى تدبیر امور بندگانش برگزیند، او را سینه اى فراخ عنایت فرموده و سرچشمه هاى حکمت را در دلش به ودیعت مى نهد، زبانش گویا مى شود و در پاسخ درنمى ماند، و جز درستى در او یافت نگردد. او انسانى موفق، راه یافته و تأییدشده از جانب خداوند و از هر گونه خطا و لغزشى در امان است. این ویژگى از آن رو است که حجّت بر خلق و گواه بر بندگان خدا باشد. آیا آنان توانایى چنین گزینشى را دارند تا برگزیده ایشان از این صفات بهره ببرد؟

بایستگى امامت در پرتو خرد

الف: ضرورت

در این باره باید از دو زاویه به موضوع نگریست:

زاویه نخست، به خداوند متعال بستگى دارد و آن این است که امامت لطفى است که پروردگار آن را بر خود فرض فرموده و ممکن نیست که خداى رئوف و مهربان انسان را بیافریند و او را بدون راهنما و رهبر، به خود واگذارد و پیامبر و امامى را براى نشان دادن راه درست به مردم معرفى نکند.

عالمان مى گویند: همان گونه که خدا را باید به عدالت خواند و ستود، باید او را به لطف نیز توصیف کرد ... آن گاه در بیان معنى لطف مى گویند: لطف الهى فراهم ساختن بستر هدایت و زمینه سازى براى نزدیکى بندگان به عبادت و دورى از گناه است. از آن جا که اگر این زمینه گسترده نشود و این پیش نیاز فراهم نیاید، انسان مى تواند براى راه نیافتن خود دلیل آورد، پس خدا براى آن که این حجّت را از مردم بگیرد، باید به راهنمایى بشر بپردازد.

بدین ترتیب، امامت یکى از ضرورتهاى هدایت مردم و یارى آنان تا رسیدن به فرمانبرى از خداى متعال است. این استدلال در بیان عالمان به قاعده لطف شهرت یافته و پیرامون آن سخنهاى بسیارى گفته شده است.
زاویه دوم، به مردم بستگى دارد، زیرا آنان جز با وجود رهبر نمى توانند به رستگارى رسند و ناگزیر از وجود امامى هستند که راه راست را به آنان نشان دهد و کژراهه ها و ناراستى ها را به آنان بشناساند و ایشان را از بیراهه ها بازدارد.

امام صادق علیه السلام فرمود: همواره در زمین حجّتى از جانب خدا هست که حلال و حرام را بشناساند و مردم را به راه خدا بخواند.

ب: سنّت پیامبران

جست و جوى تاریخ پیامبران نشان مى دهد که هیچ یک از آن راهنمایان، از دنیا نرفتند، مگر آن که جانشینى را براى خویش معرّفى کردند تا پس از ایشان، پیام و رسالت آنان استمرار یابد. این سنّت تا خاتم پیامبران صلوات الله علیه نیز ادامه یافته و آن حضرت براى راهنمایى مردم پس از خود، امام على بن ابى طالب علیه السلام را به نصّ صریح معرّفى فرموده و مردم را به فرمانبرى از وى رهنمون شده اند.

عقل نیز بر درستى و صحّت این امر گواهى مى دهد و تأیید مى کند که هر کس تلاشى و کوششى را به کار بست تا فکر و اندیشه اى را در میان مردم رواج دهد و آنان را به راهى هدایت نماید، براى آینده نیز برنامه ریزى کند و کسى را براى ادامه راهى که آغاز کرده است، به مردم معرفى نماید تا پس از او، عهده دار راهنمایى مردم و تداوم اندیشه هاى وى و تفسیر درست آرا و افکار او باشد و آرمانهاى او را تا مرز تحقق کامل پیاده دنبال کند.

 

ج: کرامات

همان گونه که معجزات رسولان و پیامبران یکى از دلایل صحّت ادعاى ایشان است، مناقب و کرامات امامان نیز دلیل روشنى بر درستى راهى است که آنان مردم را بدان فرا مى خوانند. داستان زندگى امام شیعه علیهم السلام، سرشار از این کرامات است، مناقبى که حتّى پس از شهادت نیز ادامه یافته و اینک مزار و بارگاه ایشان، محلّ رخدادهاى خارق العاده اى است که حکایتهاى فراوان آن در جاى خود آمده است.

بایستگى امامت در پرتو روایات

در باره امامان پس از پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله، و به خصوص درباره امامت هشتمین پیشواى شیعیان، یعنى امام على بن موسى الرضا علیه آلاف التحیة و الثنا روایات و احادیث بسیارى بازگو شده که در این جا طى سه بخش به آنها اشاره مى کنیم:

الف: احادیث قدسى

حدیث قدسى آن است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آن را از قول خداوند متعال بازمى گوید و با وحى متفاوت است و غیر از قرآن است.

در پاره اى از احادیث قدسى ، بر امامت امامان دوازده گانه شیعه به صورت کلّى تأکید شده است، از آن جمله مى توان به این حدیث اشاره کرد که پیامبر صلى الله علیه و آله از قول خداى متعال مى فرماید:

...آنان ( جانشینان تو ) پس از تو گنجداران دانش من هستند... آنان را برگزیده ام، و بدانان خرسند شده ام... هرکه آنان را دوست بدارد و به ولایت آنان گردن نهد و به برترى ایشان گواهى دهد، رهایى یابد .(اثبات الهداة 1/437)

در بخشى دیگر از این روایات نام یکایک امامان، از جمله نام هشتمین ایشان یعنى امام رضا علیه السلام نیز آمده است. از آن جمله، متن مشهور به حدیث معراج است که پیامبر صلى الله علیه و آله در آن مىفرماید که نام یکایک امامان را در عرش دیده است و در آن جا به ایشان نشان داده اند که جانشینان وى این دوازده تن هستند.

 

ب: احادیث نبوى صلى الله علیه و آله

روایات پیامبر صلى الله علیه و آله درباره امامان پس از حضرت بسیار است و در آنها که برخى در کتب اهل سنّت هم آمده است، به مناقب و فضایل یکایک ایشان اشاره رفته و برخى از حالات و مشخصات آنان یاد شده است. از جمله به این حدیث توجه فرمایید:

ابن عبّاس گوید: فردى یهودى به نام نعثل نزد پیامبر اکرم آمد و از آن جناب خواست که جانشین خود را معرّفى فرماید و چنین گفت: هر پیامبرى جانشینى داشت، رسول ما موسى بن عمران، یوشع بن نون را به جانشینى برگزید، جانشین شما کیست؟ حضرت فرمود: جانشین من على بن ابى طالب است، سپس دو سبط من، حسن و حسین، آن گاه نه امام که از تبار حسین هستند. نعثل از پیامبر صلى الله علیه و آله خواست که آنان را نام ببرد. حضرت فرمود: پس از حسین فرزندش على ، پس از على فرزندش محمّد، پس از او فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسى ، آن گاه فرزندش على ( یعنى امام رضا )، سپس فرزندش محمّد، آن گاه فرزندش على ، پس از او فرزندش حسن و در پایان فرزندش حجّت خدا، محمد مهدى ... اینها دوازه تن هستند... خوشا آنان که این کسان را دوست بدارند و از آنان پیروى کنند و بدا بر آنان که بر ایشان خشم آورند و به مخالفت با آنان بپردازند... خرسند باد آن که به هدایت ایشان چنگ زند! (ینابیع المودّة 3/281)

یکى ار روایاتى که به نقل از پیامبر گرامى اسلام در کتب شیعى آمده این است:

جابر بن عبدالله انصارى گوید: هنگامى که آیه شریفه http://www.imamreza.net/images/ghos-start.gifیا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم... http://www.imamreza.net/images/ghos-end.gif(نساء/59) بر پیغمبر اکرم نازل شد، عرض کردم: اى رسول خدا! خدا و پیامبر را مى شناسیم، این اولوا الامر که پیروى از ایشان همپاى اطاعت از شما قرار گرفته کیستند؟ فرمود: جابر! آنان جانشینان من و راهبران مسلمانان پس از من هستند. نخستین ایشان على بن ابى طالب است، آن گاه حسن و حسین، سپس على بن الحسین، پس از وى محمد بن على که در تورات به باقر شهره است... تو زمان او را درک خواهى کرد و اگر او را دیدى سلام من را به او ابلاغ کن... سپس جعفر بن محمد صادق است. و پس از او به ترتیب: موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمد بن على ، على بن محمد و حسن بن على خواهند آمد... در پایان همنام و هم کنیه من است: حجّت خدا در زمین و بقیة الله در میان بندگان، فرزند حسن بن على ، همو که خدا به دست وى یاد خود را در خاور و باختر مى گستراند، همو که از پیروان و شیعیانش پنهان مى شود، و غیبتى خواهد داشت که هر کس خدا دلش را براى ایمان به آزمون کشد، امامت او را مى پذیرد. (اکمال الدین و اتمام النعمة 253)

ج: احادیث ائمه علیهم السلام

در این بخش روایاتى نقل مى شود که از امامان شیعه و نیاکان امام رضا علیه السلام بازگو شده است.
امام على علیه السلام در حدیثى طولانى مى فرماید: این پیمانى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله از من ستانده و فرموده که این امر را دوازده امام به پایان مى رسانند .... پس از موسى ، فرزندش على است که او را ( رضا ) گویند. (اثبات الهداة1/598)

امام حسین علیه السلام فرموده است: پیشوا و جانشین پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام است، سپس حسن علیه السلام و آن گاه من و نه تن از فرزندان من: فرزندم على ، فرزندش محمد، فرزندش جعفر، پسرش موسى ، فرزندش على ...(الصراط المستقیم2/156)

امام سجّاد علیه السلام فرمود: این نسخه اى از آن لوحى است که خداوند متعال به پیامبر خود هدیه داد و در آن نام خداوى تبارک و تعالى، و پیامبر خدا، و امیرالمؤمنین على .....و فرزندش على ّ معروف به رضا است....(اثبات الهداة1/651)

امام باقر علیه السلام فرمود: امامان پس از پیامبر صلى الله علیه و آله دوازده تن هستند: نخست على علیه السلام ... و آن گاه فرزندش على معروف به رضا. ( کفایة الاثر248)

امام صادق علیه السلام فرمود: من به فرزندم موسى که امام پس از من است، وصیّت کرده ام. پرسیدند: پس از او کیست؟ فرمود: فرزندش على که به ( رضا ) معروف است، و در سرزمینى دور در خراسان دفن خواهد شد...(اثبات الهداة1/603)

امّا بیش از همه روایاتى است که از امام موسى کاظم علیه السلام پدر گرامى امام رضا علیه السلام بازگو شده و در همه آنها گواه راستینى بر امامت حضرت على بن موسى دیده مى شود.

1 ـ داود رقّى گوید: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم، عمرم به پایان رسیده و ناتوانى بر من چیره شده است. پیشتر از پدرت خواستم که امام پس از خود را معرفى کند، شما را نشان داد. اینک همین پرسش را از شما دارم! آن گاه حضرت اشاره به فرزندش ابوالحسن کرد و فرمود: پس از من، این امام شماست.

2 ـ محمد بن اسحاق بن عمار گوید: به امام کاظم عرض کردم: آیا مرا به کسى راه نمى نمایى که دین خویش را از او فرا گیرم؟ فرمود: این فرزندم على است، دین خود را از او فرا گیر.

3 ـ زیاد بن مروان قندى که خود از واقفیان بود، گوید: خدمت ابوابراهیم ( امام کاظم علیه السلام ) رسیدم، فرزندش ابوالحسن هم نزد او بود. فرمود: اى زیاد! این فرزند من، گفته هایش گفته من، نوشته هایش نوشته من و فرستاده اش به سوى شما، نماینده من است. هرچه گوید، حقّ همان است.

4 ـ مخزومى که مادرش از فرزندان جعفر بن ابى طالب بود، گوید: حضرت موسى بن جعفر علیه السلام ما را به منزلش فرا خواند، ما پیرامون آن جناب گرد آمدیم، جضرت فرمود: آیا مى دانید چرا شما را در این جا فرا خوانده ام؟ گفتیم: خیر. فرمود: گواهى دهید که این فرزندم، وصى ّ من است و پس از من جانشین و سرپرست امور مربوط به من خواهد بود ....

5 ـ داود بن ذربى گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم، اموالى را نیز با خود براى آن جناب برده بودم. حضرت مقدارى از آن اموال را پذیرفت. پرسیدم: چرا همه را قبول نکردید؟ فرمود: امام شما در موقع خود آن را از شما خواهد خواست... هنگامى که خبر شهادت حضرت به ما رسید، فرزندش ابوالحسن الرضاعلیه السلام مال را از من خواست و من همه را تسلیم ایشان کردم.

6 ـ محمد بن فضل هاشمى گوید: خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام رسیدم. آن حضرت بشدّت از اوضاع نگران و ناراحت بود. عرض کردم: اگر حادثه اى پیش آید باید از که پیروى کنیم؟ فرمود: از فرزندم على . او وصى ّ و جانشین من در میان شماست.

7 ـ على بن یقطین گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام بودم و فرزندش على هم نزد او بود. موسى بن جعفر فرمود: اى على بن یقطین! این فرزند، سرور فرزندانم است و من کنیه خود را به او بخشیده ام.... در این هنگام هشام بن سالم دست خود را بر پیشانى زد و گفت: به خدا سوگند که از مرگ خویش خبر داد!

8 ـ سلیمان بن حفص مروزى گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم و در اندیشه ام این بود که درباره امام پس از وى پرسش کنم. امام نگاهى به من انداخت و خود آغاز سخن کرد و فرمود: اى سلیمان! فرزندم على وصى من و پیشواى مردم پس از من است و او بهترین فرزندان من مى باشد. اگر زنده ماندى و او را درک کردى ، گواهى امامت او را در نزد شیعیان من نیز ابراز نما و هر کس از جانشین من پرسید او را معرفى من.

9 ـ عبدالله مرحوم گوید: به قصد مدینه از بصره بیرون شدم، در بین راه، موسى بن جعفر علیه السلام را ملاقات کردم که او را به سمت بصره مى بردند. حضرت دنبال من فرستاد و من خدمت رسیدم. نامه اى به من دادند که آن را به مدینه برسانم. عرض کردم: نامه را به چه کسى تسلیم کنم؟ فرمود: به فرزندم على . زیرا او وصى ّ و امام پس از من و بهترین فرزندان من است.

10 ـ حسین بن بشیر گوید: امام کاظم علیه السلام فرزندش على را براى ما به عنوان امامت معرفى کرد، همان گونه که حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله، در روز غدیر خم على علیه السلام را معرفى فرمود. ایشان به اهل مدینه و یا مردمان حاضر در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب کرد و فرمود: اى مردم! این وصى و پیشواى پس از من است.

11 ـ محمد بن سنان گوید: پیش از آن که حضرت امام کاظم علیه السلام را به عراق تبعید کنند، خدمت ایشان رسیدم. فرزندش على هم نزد وى بود.

فرمود: اى محمد! امسال حادثه اى رخ خواهد داد. از آن هراسان مباش و بى تابى مکن. ... سپس سر مبارک خود را پایین افکند و انگشتان خود را به زمین زد. آن گاه سر را بلند کرد ... و فرمود: خداوند گمراهان را به حال خود وامى نهد و آن چه را اراده کند به انجام مى رساند.

پرسیدم: مقصود از این سخنان چیست؟

فرمود: هر کس به این فرزندم ستم روا دارد و حقش را نادیده انگارد و امامتش را انکار کند، به سان کسى است که حق على بن ابى طالب علیه السلام را پامال کرده و امامت وى را منکر شود.

... من از سخنان وى چنین دریافتم که از مرگ خود خبر مى دهد و فرزندش على را به عنوان امام پس از خود معرفى مى کند.

عرض کردم: به خدا سوگند، اگر پروردگار به من عمر دهد و روزگار او را دریابم، حقوق او را ادا کرده، به امامت و خلافت وى گردن خواهم نهاد و هم اینک گواهى مى دهم و تصدیق مى کنم که او پس از شما حجّت خدا در روى زمین و امام مردم است و جامعه را به آیین اسلام فرا مى خواند.

فرمود: اى محمد! خداوند عمر تو را دراز خواهد کرد و روزگار امامت او را درخواهى یافت و مردم را به سوى او فرا خواهى خواند و حتّى به امام پس از او هم اعتراف و تصدیق خواهى نمود.

پرسیدم: قربانت گردم! امام پس از او کیست؟

فرمود: فرزندش على .

گفتم: به فرمان شما تسلیم هستم و به امامت فرزند او نیز گواهى مى دهم.

فرمود: آرى اى محمد! من نام تو را در کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام دیدم و تو از شیعیان ما هستى و در میان آنان به آذرخشى مى مانى که در شب تاریک مى درخشد و نور مى افشاند... اى محمد! مفضّل مونس من است، هر گاه او را مى بینم، آرامشى مى یابم. تو نیز مونس دو امام پس از من خواهى بود و آنان با دیدن تو آرامش مى یابند. آتش جهنم بر بدنت حرام است و هرگز بدنت را لمس نخواهد کرد.

ویژگی‌ها

۱- عصمت: امامان به همراه پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ۱۴ نفر هستندکه به چهارده معصوم معروف است، که طبق برداشت ویژه‌ای از آیه تطهیر (آیه ۳۳ سوره احزاب) هیچ گناه شرعی اعم از کبیره و صغیره را مرتکب نمی‌شوند. چرا که پیشوا و الگو در صورتی گفتار و رفتارش حجیّت دارد و لازم به تبعیت است، که یقین به صحت آن وجود داشته باشد. البته در مورد خطا و اشتباه اختلاف نظرهایی وجود دارد.

۲- عدالت: امامان هیچ حقی را از خود، دیگران و خدا -چنانکه در دین این حقوق تعریف شده و مطابق عقل محض باشد- پایمال نمی‌کنند.

۳- علم: امامان کاملاً به دین آگاهند و جواب تمام سؤالات دینی را می‌دانند. لذا در دوره بعد از پیامبر تفسیر دین بر عهده آنهاست. در خصوص نحوه تحصیل علم و حدود آن اختلافاتی وجود دارد.

۴- حجت: امامان حجت خدا در هر عصری هستند. بدین معنا که حیات دینی تماما و کاملاً در وجود آنها محقق شده‌است. لذا رفتار و کردار آنها بر سایرین حجت محسوب می‌شود. به عبارت دیگر مردم با مشاهده رفتار و گفتار آنها به آنچه در اسلام پسندیده و توصیه شده‌است، آگاه می‌شوند.

۵- ولایت: این مفهوم با مفهوم ولی و قطب نزد برخی گروه‌های متصوفه و تا حدودی امام اسماعیلیه مشترک است و تنها اختلاف در مورد شخص ولی است. این مفهوم هیچ گونه ارتباط ظاهری و باطنی با ولایت فقیه ندارد. همچنین بسیاری از اهل سنت ظاهری به علت همین مفهوم بسیاری اتهامات را به شیعیان نسبت می‌دهند. با توجه به باطنی بودن معنای آن توضیحی دشوار دارد.[۱]

از دید شیعیان پیامبر تمام ویژگی‌ها و وظایف امام را دارد و علاوه‌برآن وظیفه تشریع و تبلیغ دین و ویژگی ارتباط با خدا از طریق وحی را نیز دارد. همچنین فاطمه دختر پیامبر تمام ویژگی‌های بالا را دارد و فقط مسئولیت‌های زیر را ندارد.

 

 مسئولیت‌ها

۱- مرجعیت دینی: در دیدگاه شیعیان بعد از تکمیل تشریع دین توسط پیامبر، تفسیر آن و پاسخ به مسائل جدید پیش آمده نیازمند ویژگی‌های خاصی است، که شامل علم کامل به دین و عصمت از گناه می‌شود. با توجه مجموعه صفات فوق تنها ائمه این ویژگی را دارند. آنها از جانب خدا مکلف هستند آموزه‌های دین را برای مردم تبیین کنند و مردم باید سؤالات خود را نزد آنها ببرند(سوره نساء، آیه ۸۳). این مرجعیت با مرجعیت مصطلح نزد شیعیان در حال حاضر در ظاهر شبیه و در باطن متفاوت است. اهل سنت اصلاً به چنین جایگاهی در دین اعتقاد ندارند و بر اشخاصی جائزالخطا بر اساس درک خود در امور دین فتوا می‌دهند.

۲- رهبری اجتماع(ولایت امر): این مفهوم بین شیعه و سنی مشترک است. بدین معنا که هر دو ضرورت وجود چنین جایگاهی در جامعه مسلمانان اتفاق نظر دارند. اهل سنت آن را اصطلاحا «خلیفه» می‌خوانند. آنها برای شخص خلیفه صفت و ویژگی خاصی قائل نیستند و راه انتخاب او را «شورا»، «اهل حل و عقد»، «وصایت» و برخی «غلبه»می دانند. در طول تاریخ بسیاری خلفا با شمشیر این مقام را تصاحب کرده‌اند. بسیاری از خلفا را کشته و بسیاری را عزل کرده‌اند. اما نزد شیعه ولی باید عالم، عادل، معصوم و حجت باشد، تا بر طبق دین حکم کند و بر هیچ کس ظلمی روا نکند و مردم مکلف به اطاعت از او هستند.(سوره نساء آیه ۵۹) این مفهوم با ولایت فقیه تشابه ظاهری و تفاوت باطنی دارد. شیعیان معتقدند که شخص ولی امر توسط خدا برگزیده شده و توسط نبی و یا امام قبلی به مردم معرفی می‌شود. خلافت حق اوست و سایرین که این مسند را گرفته‌اند، غاصب هستند. استناد آنها به آیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوةوهم راکعون» است.(جز این نیست که سرپرست شمافقط خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان آورده و در حال رکوع نماز زکات می‌دهند.)(سوره مائده آیه ۵۵) شیعیان مصداق این آیه را علی می‌دانند، که در حال رکوع نماز به فقیری انگشتری خود را بخشید. ضمن آنکه این آیه سیاست اقتصادی- اجتماعی ولایت شیعی را نیز مشخص می‌سازد و بین اصلاح امور مسلمین و دستگیری آنان با عبادت خدا جمع می‌کند.

۳- ولایت باطنی: این مسئولیت به مفهوم باطنی ولایت مرتبط می‌شود و اموری نظیر شفاعت را شامل می‌شود .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.